- متنبه شدن
- اپخشدن بیدار شدن هشیار گشتن آگاه شدن هوشیار شدن: و می گفتند که الیسع بدین سخنان میخواهد که شما را بفریبد ایشان متنبه نشدند
معنی متنبه شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روی آور شدن
عاجزشدن از کارافتادن: چو مانده شد از کار رخش و سوار یکی چاره سازید بیچاره وار. (شا. بخ 1697: 6)، خسته شدن کوفته گشتن
به گردن گرفتن پذیرفتن : پادشاهی پسر را بادیبی داد... ادیب خدمت کرد و متقبل شد روزگاری برو سعی کرد
متنفر گردیدن شمانیدن کنیکیدن بیزار شدن رمیدن بیزار شدن نفرت داشتن رمیدن: قوت شاعره من سحر از فرط ملال متنفر شده از بنده گریزان میرفت. (حافظ)
روی آوردن، آگاه شدن دریافتن توجه کردن روی آوردن: از کاشان متوجه بلده المومنین قم شد
دشگیر شدن پرت شدن گول خوردن اشتباه شدن غلط شدن
معنبر گشتن: مندین شدن شاهبویه گشتن به عنبر آغشته شدن: (نوک کلک از شرح خلق او معنبر میشود صدر شرع از فرجاه او مزین آمد ست) (جمال الدین اصفهانی. 40)، خوشبو گشتن
bemerken
zauważyć
замечать
помічати
opmerken
remarquer
ध्यान देना
লক্ষ্য করা
memperhatikan
fark etmek
להבחין
kugundua
نوٹس لینا
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن بهرزه بریدن، بیهوده شدن باطل و بی سود ماندن کار و سخنهای پیش: (هر چه رشتم پنبه شد)
مفتون شدن، فریفته شدن، شیفته شدن
دلباختن، شور بر پا شدن، بر سر زبان ها افتادن فریفته گشتن سخت پابند کسی یا چیزی شدن مفتون شدن، شور و غوغا بر پا شدن
((~. شُ دَ))
فرهنگ فارسی معین
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن، به هرزه بریدن، بیهوده شدن، باطل و بی سود ماندن کار و سخن های پیشین